زندگی، چالشها و نبردهای بزرگی سر راهمان قرار میدهد و این نبردها اغلب زخمهایی (چه جسمی و چه روحی) بر جا میگذارند.
چند نمونه از این نبردها:
مشکلات مالی یا فقر
طلاق یا فروپاشی جدی روابط
سوگواری برای از دست دادن عزیزان
فرسودگی شغلی یا شکست کاری
بحرانهای سلامتی
غلبه بر اعتیاد
روبهرو شدن با تصمیمات سرنوشتساز
بازسازی زندگی پس از یک شکست بزرگ
گاهی جهان با ما بد تا میکند: با اشاره به نقل قول معروف انشتین در مورد تاس بازی خداوند، تاسی پیش پای ما انداخته میشود: بخت یاریمان نمیکند و بد میآوریم.
اما گاهی ما بد بازی میکنیم. مانند مرد مستی که در بازی بخت، گاهی میبرد و گاهی میبازد: چند گام به جلو میرود و چند گام به عقب یا کنار.
در هر صورت، گاهی میافتیم، شکست میخوریم و زخم برمیداریم: زخمهای فیزیکی یا روانی.
اما چالشهای اصلی همچنان سرجایشان خواهند ماند:
مشکلات مالی یا فقر
طلاق یا فروپاشی جدی روابط
سوگواری برای از دست دادن عزیزان
فرسودگی شغلی یا شکست کاری
بحرانهای سلامتی
اعتیاد
روبهرو شدن با تصمیمات سرنوشتساز
شکست بازسازی زندگی پس از یک شکست بزرگ
اما چگونه شکست و باخت را تبدیل به موفقیت و پیروزی کنیم؟
«خجالت زده، شرمنده، بی دست و پا، همچون ببری که جهش موفقیت آمیزی نداشته است، شما را ای مردان برتر اغلب دیده ام که خود را کنار می کشید. در افکندن تاس ناکام شده اید، اما چه غم! ای تاس بازان! هنوز بازی کردن و ریشخند کردن را آن طور که باید نیاموخته اید.»
نیچه، چنین گفت زرتشت، بخش چهارم، مردان برتر
نقش ریفلکشن و تامل در برخواستن و رشد
شکست دردناک است، مخصوصاً وقتی ناامید شویم و احساس کنیم که چالشی که با آن رویارو شدیم، اصلاً قابل پیروزی نبوده.
اما واقعیت این است: اگر زمانی برای ریفلکشن و تأمل نگذاریم، شکست فقط شکست میماند و آن چالش هم قابل پیروزی نخواهد بود.
با تأمل روی اشتباهات، تحلیل الگوها، و شناسایی فرصتهای از دست رفته، میتوانیم شکست را به یک معلم قدرتمند تبدیل کنیم و شانس خود برای پیروزی را افزایش دهیم.
لازمه آن این است که چالش و دشمن خود را به خوبی بشناسیم و برنامه و استراتژی خود را مداوم بهبود ببخشیم.
البته الان که در حال خواندن این نوشته هستیم، حالمان بد نیست. درد شکست را به شکل واقعی و زنده احساس نمیکنیم بنابراین راحت است بگوییم: «درست است، بعد از شکست باید تأمل کنم!»
اما وقتی درد و ترس ما را در بر میگیرد، گاهی ذهن آنقدر شلوغ است که نمیتواند درست فکر کند و بفهمد چه اشتباهی رخ داده.
به همین باید راهکارهایی برای آن زمانها داشته باشیم از جمله داشتن یک شبکهی حمایتی یا استفاده از یک مغز دوم دیجیتال که در آینده در مورد آن صحبت خواهیم کرد.
مدل ذهنی نلسون ماندلا و ایلان ماسک و بزرگان دیگر که به آن اشاره کردیم در اینجا به کارمان میآید:
«من هرگز نمیبازم؛ یا پیروز میشوم یا یاد میگیرم.»
حتی در شکست هم همیشه چیزی برای یادگیری وجود دارد: مهارتی برای رشد دادن یا استراتژیای برای بهبود.
درد و ترس هر چقدر قوی و شدید باشد، «درد ادامه پیدا میکند تا زمانی که وقت بگذارم، بنشنم و آن تحلیل کنم»
ریفلکشن و تأمل، پادزهر این ترس و درد احساسی است که آن را تجربه میکنیم و البته اولین قدم برای ارتقا و رفتن به مرحله بعدی.
در آینده بیشتر درباره تکنیک عملی ریفلکشن و نحوه پرورش آن بر اساس مدلهایی مانند Reflective Practitioner Model صحبت خواهیم کرد.
تمرین
به تجربیات گذشته و شیوه عمل خود فکر کنید و ببینید چقدر مهارت ریفلکشن و تامل را کسب کردهاید یا در خود پرورش دادهاید؟
پاسخها